|
دینداری در غرب پس از حادثهی 11 سپتامبر
جناب آقاىدکتر محمد لگن هاوزن
انسان موجودی مادی و معنوی، جسمی و روحی، خاکی و الهی است. غفلت از هر یک از این دو بعد، انسان را از هدفی که برای او ترسیم شده است دور میکند و او را به بیراههِ میکشاند. طی مسیر کمال آدمی جز در پرتو شناسایی صحیح ابعاد وجودی او و رسیدگی به نیازهای آنها ممکن و میسر نیست و جامعهای که بر این اساس شکل نگیرد مسیری به سوی سقوط و انقراض در پیش خواهد داشت. فطرت در کنار غرایز مادی در نهاد انسان بیانگر وجود نیازهایی است که بیتوجی به آنها این خاستگاه را از جوشش مدام خود باز نمیدارد و نیاز به معنویت و عبودیت از این منبع برمیخیزد. این نیاز همانند همه نیازها هنگامی مجاب میشود که به آنچه میخواهد دست یابد و اشباع کاذب آن را سرخورده کرده دست به شورش و عکسالعمل مناسب علیه این اشباعکنندههای کاذب خواهد زد.
حرکت معنویتزدایی و سپس معنویت ستیزی در غرب را باید بدنبال حرکت دینزدایی و دینستیزی به تحلیل و مطالعه نشست و اولی را باید زمینه مناسب دومی دانست.
دینزدایی پروژهای بود که به دنبال حرکت رفورمیستی پس از قرون وسطی آغاز شد امّا کار بدینجا ختم نشد و رفته رفته با هجرت دین از متن جامعه به گوشهی کلیسا، کلیه عومل متضاد با دین زمینه را برای ستیز با اصل دین مناسب دیدند و روند دین ستیزی آغاز گردید؛ چه، آنچه که شالودة فرهنگ سرمایه سالار غربی را تشکیل میدهد انحصارگرایی، سودطلبی، مادیگرایی، استثمار و بهرهکشیهای ظالمانه از تودهها و ملتها و نظایر اینها است که هیچ کدام سر سوزنی با آموزههای دین و پیامبران از مسیح ـ علیه السّلام ـ تا پیامبر مکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ سازگاری ندارد. ریشه باید قطع میشد تا هیچ مانع و رادعی در برابر عطش سیریناپذیر سرمایهخواران غربی امکان بروز و ظهور نیابد.
از سوی دیگر از آنجا که خاستگاه معنویت اصیل، خدا و دین الهی است، غرب دینگریز رفته رفته در فراق دین بهانهای برای انس با معنویت نیز نداشت و بشر غربی پس از مدتی دریافت ایننه تنها دین و فرائض آن بود که از دست داد، بلکه معنویتی که از عمق وجودش به آن نیاز داشت نیز به تاراج رفته است، در واقع نتایج جدایی از دین را در قالب جدایی از معنویت نیز حس کرد که اوج این احساس در حادثه 11 سپتامبر قابل مشاهده و لمس بود. این احساس پیش از اینها از سوی ژرفنگران و تحلیلگران پدیدههایی که در غرب اتفاق میافتد گوشزد شده بود امّا اینجا گویی فریادی از دل این فقدان معنویت برآمد که بیش از پیش اذهان را بخود مشغول ساخت.
پیش از این فقدان معنویّت ثمرات خود را در قالبهای گوناگونی ظاهر ساخته بود به عنوان مثال راهکارهای پیچیدهای که در غرب برای اجبار افراد به گردن نهادن به قانون ارائه واجرا شده یا میشود از هشدارهای مهم بود مبنی بر اینکه فقدان معنویت چه خسارتهای فراوانی حتی در زندگی مادی و مدنی مردم ایجاد کرده است. به گفته یکی از آشنایان با غرب در زندگی غربی اینچنین نیست که غربیها ذاتاً انسانهای قانونمنداری باشند بلکه این ضمانتهای قانونی سختگیرانهی حاکمان و قانونگذاران است که آنها را وادار به اجرای قوانین میکند و جلوهای قانونمدار از زندگی غربی ارائه میدهد و الاّ قانون و نظم به تنهایی نمیتواند احترام جانهای خالی از معنویت را برانگیزاند و پرواضح است نظمی که بر این اساس شکل میگیرد تا چه حد ساختگی دورن تهی و از هم پاشیدنی است.
گذشته از فقدان درون مایهی معنوی و اعتقادی میتوان از دو عامل قوی هنجارستیز دیگر که در غرب بشدت روی آن تلاش میشود و خود از محصولات معنویتگریزی است، یعنی سکس و خشونت یاد کرد که تلویزیون و سینما موضوع اصلی دیگری غیر از ایندو برای جلب مشتری سراغ ندارد. به خوبی میتوان پیشبینی کرد که جامعه غربی با این عوامل مؤثر گسست و از هم پاشیدگی، به کدام سو میرود.
فقدان معنویت نه تنها انتظام اجتماعی جوامع غربی را نشانه رفته است که اساس عدالت این بزرگترین ندای فطرت آدمی را نیز به قربانگاه خود خوانده است. سؤال از کرامت آدمی و مردمسالاری که گوش فلک را پر نموده در خود آن سرزمین جز یک امر مرهوم و تصنعی نمینماید. فکر میکنید 13 میلیون مسلمان که در آمریکا هستند چند نماینده در پارلمانهای آمریکا دارند؟ امّا خوب است بدانید این تعداد که 6% جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند حتی یک نماینده هم در هیچ کدام از سه مجلس آمریکا ندارند و این در حالی است که همانها کشور ما را مردم سالار نمیدانند در حالی که از جامعه کمتر از نیم درصدی یهودیها و زرتشتیها و مسیحیها در کشور ما هر کدام یک نماینده در مجلس شورای اسلامی وجود دارد. هنوز در غرب زنها حقوقشان کمتر از مردان و سیاهپوستان کمتر از سفیدپوستان است و بعضاً بشدت تبعیضآمیز و نژادپرستانه است.
این نیست جز به این دلیل که عدالت، آزادی، مردمسالاری، تساوی و نظایر اینها که از معنویت نجوشد سراب ونیرنگی بیش نیست. امنیت در چنین جامعهای یعنی دروغ که سخن در هر یک از این مقولات به درازا خواهد کشید.
امّا انسانها حتی در چنین جامعهای هنوز نیاز خود به مسایل فطری و معنوی را فراموش نکردهاند وقتی حدود سه سال پیش در آمریکا مثنوی معنوی ما کتاب سال میشود یعنی اقبال عمومی به مسایل معنوی عرفانی. کفبینی و فالبینی و امثال اینها که در غرب به شدت رایج شده نتوانسته است جوابگوی نیاز فطری انسانها به معنویت اصیل باشد، نیازی که در سختترین شرایط به جدیترین صورت ابراز میشود. ناشری که در نیویورک قرآن چاپ میکند میگوید: بعد از انفجار یازدهم سپتامبر ـ به رغم تبلیغات گسترده علیه اسلام و مسلمانان ـ استقبال به اسلام به گونهای است که من پیوسته قرآن منتشر میکنم با این حال پاسخگوی نیاز مشتریان نیستم.» و این یعنی قرآن همان خاستگاه معنویت اصیلی است که جان تشنهی آدمیان را سیراب خواهد کرد.
ترجمه میزان الحکمه جلد 4 باب ریاست
ریاست .
ـ امام على (ع ) : ریاست (مایه ) نابودى است .
ـ امام صادق (ع ) : دم باش و سر مباش .
ـ امام باقر(ع ) : در پى سر بودن مباش ,که دم مى شوى .
ـ امام صادق (ع ) ـ از مناجاتهاى خداى تعالى با موسى (ع ) ـ : به حال کسى که مردم از اوخشنودند غـبطه مخور تا آن که بدانى خدا هم از او خشنود است و به حال کسى که مردم فرمانش را مى برند نیز غبطه مخور , زیرا طاعت و پیروى بناحق مردم از او , باعث هلاکت او و پیروانش باشد.
ـ در زبور آمده است : ریاست ,ریاست پادشاهى نیست , بلکه ریاست (حقیقى ) ریاست آخرت است .
خطر ریاست طلبى براى دین .
قرآن .
((آن سـراى آخرت را از آن کسانى ساخته ایم که در این جهان نه خواهان برترى جویى هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است )).
ـ امـام رضـا(ع ) ـ پـس از آن که نام مردى را برد و گفت : او ریاست طلب است ـ فرمود : اگر دو گـرگ درنده به یک رمه بى شبان حمله کنندخسارتى که مى زنند کمتر است از خسارتى که جاه طلبى به دین مسلمان وارد مى کند ((14)) .
ـ امـام بـاقر(ع ) : مال دوستى و جاه طلبى به دین مؤمن زودتر خسارت مى زند تا حمله دو گرگ درنده به یک رمه بى شبان که یکى ازجلورمه حمله آورد و دیگرى از آخر آن .
بر حذر داشتن از ریاست دوستى .
ـ امام صادق (ع ) : همانا بدترین شماکسى است که دوست دارد پشت سرش راه روند , چنین کسى ناچار دروغپرداز یا سست اندیش باشد.
ـ پـیـامـبـرخدا(ص ): نخستین بارخداى تعالى به شش خصلت نافرمانى شد : دنیا دوستى , ریاست طلبى , شکم پرستى , زن بارگى , علاقه مفرط به خواب , و آسایش طلبى .
ـ امام على (ع ) : آفت دانشمندان ریاست طلبى است .
ـ پیامبر خدا(ص ) : هر کس دوست داشته باشد که مردم در برابرش به تعظیم بایستند ,جایگاهش در دوزخ است .
ـ امام صادق (ع ) : حب مقام و شهرت در دل ترسان بیمناک (از خدا) نباشد.
نابودى ریاست طلب .
ـ امام صادق (ع ) : از این سران ریاست پیشه بپرهیزید , زیرا به خدا سوگند که کفشها در پى مردى به صدا در نیاید مگر آن که او هلاک شود و دیگران (پیروانش ) را نیز به هلاکت اندازد.
ـ هر که جویاى ریاست باشد , نابود شود.
ـ هرکه ریاست خواهد هلاک شود.
ریاست طلبى نکوهیده کدام است ؟
.
ـ امام صادق (ع ) : به سفیان بن خالدفرمود : اى سفیان ! از ریاست بپرهیز , زیرا هرکه جویاى ریاست شد هلاک گشت عرض کردم :فدایت شوم ! پس همه ما هلاک شدیم , زیرا هیچ یک از ما نیست جز آن کـه دوست دارد اسمش برده شود و مردم به اوروى آورند و از او استفاده کنند حضرت فرمود : درسـت متوجه نشدى , بلکه ریاست طلبى به این معناست که بى دلیل مردى را علم کنى و هرچه مى گوید تصدیق نمایى و مردم را به عقیده اوفرا خوانى .
ـ بـه ابـوحـمزه ثمالى فرمود : از ریاست بپرهیز و از راه افتادن پشت سر شخصیتها خود دارى کن عـرض کـردم : فدایت شوم , (مذموم بودن ) ریاست را دانستم اما دو سوم آنچه (از اخبار واحادیث شـمـا) در دسـت دارم از هـمـین راه افتادن دنبال رجال و شخصیتهاست حضرت فرمود :درست مـتـوجـه نـشدى بلکه مقصود این است که مبادا کسى را بدون دلیل علم کنى و هرچه مى گوید تصدیق نمایى .
ـ هر که به ناحق جویاى ریاست شوداز اطاعت به حق مردم نسبت به خود محروم گردد.
آفت ریاست .
ـ امام على (ع ) : آفت ریاست فخر فروشى است .
ـ امام صادق (ع ) : کسى که مردم را به اندک گناهى کیفر دهد نباید به سرورى چشم بدوزد.
ـ شـمـا را از پنج واقعیت آگاه مى سازم : بخیل را آسایش و حسود را خوشى و شاهان راوفادارى و دروغگو را مردانگى و نادان را سرورى نباشد.
ابزار ریاست .
ـ امام على (ع ) : سعه صدر (بردبارى ) ابزار ریاست است .
ـ بخشنده سرورى کند و ثروتمند ریاست .
ـ هـرکـه دوست دارد در دنیا و آخرت رفیع و بلند مرتبه باشد , باید بلند مرتبگى را در دنیادشمن دارد.
ـ امام صادق (ع ) : ریاست را جستم , و آن را در خیر خواهى براى بندگان خدا یافتم .
ـ امام على (ع ) : هرکه نیکى کند , سزاوار ریاست است .
ـ نیک نامى دژ قدرت است .
عدالت از پیچیده ترین موضوعاتی است که اندیشه بشری دربارة آن به تامل و تفکر پرداخته است. پیچیدگی نظری عدالت از یک سو، و دشواری بسیار آن در تحقق عملی از سوی دیگر، عدالت را هم به مفهومی بسیار بغرنج تبدیل کرده است و هم دغدغه ای دائمی و بزرگ برای تمامی بشریت بوده است. شاید در مورد هیچ موضوعی به اندازة عدالت بحث و بررسی نشده است، و شاید بتوان گفت که هیچ موضوعی به اندازه عدالت موضوع اختلاف نظر نیست و تحقق آن در مقام عمل از این هم بغرنج تر است. در اندیشه های مکتوب و غیر مکتوب موجود در ادبیات عربی و اسلامی هم اولین کسی که به موضوع عدالت نگاه ژرفی داشته حضرت علی (ع) است.
حضرت علی (ع) هم به پیچیدگی عدالت واقف است و هم به اهمیت آن. درباره پیچیدگی عدالت عبارتی دارد که عصارة تمام نزاعها درباره عدالت است. ایشان می فرمایند: العدل، اوسع الاشیاء فی التواصف واضعیتها فی التاصف یعنی عدل در مقام توصیف بسیار فراخ است، در حالی که در مقام عمل، بسیار تنگ و دشواری این بیان موجز، تبیین از پیچیدگی عدالت است. شاید راز این پیچیدگی و دشواری تحقق عدالت در عمل هم این است که انسانها عدالت را بیشتر بر اساس تمایلات درونی خود و به طور عمده بر اساس منافع خود آن را توصیف می کنند. اما پیچیدگی درک عدالت و تحقق عملی آن مانع از تلاش برای رسیدن به آن نیست، چرا که حضرت علی (ع) معتقد است که به هر حال عرصه عدالت برای همگان عرصة فراختری از عرصه سمتگری است و در این نکتة بسیار مهمی است. حضرت علی (ع) می فرمایند که در عدل وسعت و گشایش است و کسی که اجرای عدالت او را در تنگنا قرار می دهد، ظلم و ستم بر او تنگ تر خواهد آمد! این حکم به چه دلیل است و چرا حضرت علی (ع) چنین اعتقادی را مطرح می کند این بیان معنای عمیقی دارد و آن اینکه هر کس در پناه عدل احساس امنیت نکند، هرگز در دامان ظلم احساس آرامش نخواهد کرد.
و این تعببر با عنایت به ایده ها و اندیشه های آن حضرت بهتر قابل درک است که بدان اشاره خواهد شد. در واقع بر همین اساس است که حضرت نه تنها پیروزی نهایی را با عدالت می داند، بلکه معتقد است که سیرة عادلانه هم به حکمت دشمن منتهی می شود(1) حضرت علی عدالت را در حوزه های مختلفی به کار برده است. یکی از این حوزه عدالت در ارتباط انسان با خداست. از نظر امام خداوند متعال در جهان را به لطف خود به سامان آورد و به امر خود از درهم ریختنش نگه داشت و به قدرت خود استواریش بخشید (2).
حضرت علی (ع) اساس هستی را عادلانه می دانست که خداوند آن را بر پایه حق آفریده است و حق در تفکر حضرت علی مظهر مفاهیم راستی، پایداری و عدالت است. یعنی هیچ واژة دیگری همانند حق نمی تواند عصاره عدالت وارستی را نشان دهد. حضرت علی جهان هستی را جهانی عادلانه تصور می کند که در آن حق از میان رفتنی نیست و این عدالت در هستی و خلقت، باید در رفتار انسانها هم نمود داشته باشد. در قاموس امام فصل خداوند بر مبنای عدالت است چه در مقام خلقت و چه در مقام رفتار با بندگان خود اینجاست که امام می فرماید: خداوندی که در هر وعده می دهد، صادق است و فراتر از آن است که بر بندگان خود ستم روا دارد. با آفریدگان خود به عدالت رفتار می کند و هر حکم که می دهد از روی عدالت است (3).
در این هستی که خداوند انسانها را هم دعوت به عدالت و پیروی از حق کرده است و آنان را از پیروزی از ابلیس که به دلیل معصیت خداوند از درگاه الهی رانده شد، پرهیز می دهد. چرا که عین دوری از حق و عدالت است. اینجاست که امام علی بندگان خدا را از پذیرش امر شیطان بر حذر می دارد. این بندگان خدا بترسید از این که دشمن خدا، شیطان شما را به بیماری خود [تکبر و خود پسندی] دچار گرداند و به ندای خود شما را از جای بر انگیزد.(4) چرا که عدل خداوندی ایجاب می کندکه اطاعت کنندگان شیطان را کیفر دهد و از همین روی حضرت علی (ع) می فرماید: هرگز خداوند انسانی را به بهشت نمی برد که مرتکب عملی شده باشد که فرشته ای را به سبب آن از بهشت رانده است. حکم او بر اهل آسمانها و مردم روی زمین یکسان است. و میان خدا و هیچیک از بندگانش مصالحه ای نیست(5) اینجاست که امام علی هستی و دنیا را محل آزمون می داند. آزمونی که در آن عدالت پیشگان و پیروان حق سر بلند هستند و ستمگران و پیروان باطل در گمراهی هستند و اگر عدالت خداوندی در این دنیا دربارة آنها اجرا نشود، در آخرت قطعاً اجرا خواهد شد. خداوند به انسانها و چه داده است، بر اساس آن آنان را باز خواست خواهد کرد و عدالت را در مورد آنان جاری خواهد ساخت و در این آزمون کسانی سر افرازند که خود عدالت ورزیده اند و تقوی پیشه کرده اند و کسانی پشیمان خواهند شد که از روی تکبر و خود پسندی امر خدا را فرمان نبرده اند. امام علی (ع) عقوبت اخروی را جاری شدن عدالت الهی می داند و معتقد است که: بهشت، پاداش عمل نیکوکاران را کافی است و عذاب آتش، کیفر بدکاران را بسنده است. زیرا خداوند هم انتقام کشنده است و هم یاری دهنده و کتاب خدا هم حجت آورد و هم به داوری کشد.(6) در آخرت کسانی پشیمان هستند که در دنیا از عدالت دروی جسته اند و رفتارشان ستمگرانه بوده است. امام می فرماید: در فردای قیامت آغازگر ستم و ظلم، از پشیمانی دستش را به زندان خواهد گرد.(7) و یا می فرماید ستم بعضی از بندگان بر بندگان دیگر بدون مجازات نمی ماند.(8) چرا که این ارادة خداوند است.
بنابراین حضرت علی (ع) خلقت و جریان امور در هستی را کاملاً عادلانه می داند و این عدالت خداوند در رابطه با انسانها هم مصداق پیدا می کند، پس انسانها هم باید در رفتار خود عدالت پیشه کنند، در غیر اینصورت عدالت خداوندی ایجاب می کند که عقوبت سختی ببینند و حضرت علی چنین عقوبتی را بر قراری عدالت می داند، و با اینحال این به معنای واگذار کردن امر عدالت به خداوند نیست، بلکه عدالت چنانکه گفته شد از اهمیتی برخوردار است که همه انسانها باید در برقرار کردن آن تلاش کنند و با ظلم مبارزه کنند. اینجاست که بیان حضرت دربارة عدالت از حوزة رابطه انسان با خداوند خارج و رابطة انسانها با یکدیگر را پوشش می دهد.
بنابراین از دیگاه امام فساد و تباهی هرگز نمی تواند اساس و قانون زندگی شود، فقط حق و عدالت است که اساس زندگی است. عدالت در جامعه انسانی چگونه برقرار می شود؟ قبلاً گفته شد که از نظر حضرت علی برقراری عدالت در عمل بسیار دشوارتراز توصیف آن است. ولی اصل مسلم بر اولیه در این راه وجود حکومت است که به بیان های مختلف از سوی امام مطرح شده است علت آن هم اینست که اگر انسانها به خود سپرده شوند، طغیان می کنند و توانمندانشان، ضعیفان آنها را بندة خود می کنند. امام در این باره سخن بسیار تامل برانگیزی دارد که در چنین فضایی قدرتمندان دنیا ناتوانان را می خورند (9)
جامعه عادلانه جامعه سالم است و خداوند از دانشمندان عهد گرفته است که برای ساختن چنین جامعه ای تلاش کنند و این امور را بدون مسئولیت رها نکنند. حکومت عادلانه مهم ترین عنصر در تحقق این جامعه عادلانه است. چرا که معتقد است: کار مردم به جز به شایستگی زمامداران سامان نمی یابد این حکومت شایسته چگونه حکومتی است؟ حضرت علی در این مورد در زمینه های مختلف بحث کرده است. درجایی می فرماید، همانا زمامدار امین خدا در روی زمین و بر پا دارندة عدالت در جامعه، و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است. (10) یا در جای دیگر می فرماید، دولت عادل از واجبات است.(11) اما این دولت عادل چه ویژگی دارد؟ از نظر امام دولت با ثبات ویژگی مهم یک دولت عادل است. چنانکه در توصیف وضعیت مردم جزیره العرب، قرار گرفتن یک حکومت با ثبات را نتیجه استقرار شریعت اسلام می داند: که در آن در سایه دولت ثابت، امور به کسانی انجام می گرفت ثبات از نظر امام به دلیل معیار مهمی است که تنها راه بقای یک حکومت در بلند مدت احساس رضایت مردم از یک حکومت است. حضرت علی درست است که حکومت ظالم ستمگر را هم بی فتنه دائمی ارجح می داند، ولی این به معنای تائید آن نیست، در اینجا دیدگاه وی در واقع ناظر بر همان بحثی است که قبلاً گفته شد که بهر حال عدالت در هستی جاری است و بالاخره روزی اجرا خواهد شد. از همین روی هم اصولاً دولت ظالم را دولت ناپایداری می داند و این در واقع به یک معنا عین اجرای عدالت است. دولت عادل دولت ثابت و پایدار است، در حالی که دولت جائر در معرض زوال و ناپایداری و نابودی است، چرا که حق پایدار است و باطل در حال گذار است.(12) بهر حال دولت غیر عادل مجازات خواهد شد و مجازات آن در دنیا زاول و در آخرت عقوبت و عذاب الهی است و این ناشی از جهان بینی عدالت ورانه حضرت علی است.
ولی باز هم نباید نشست و بی عدالتی ها را نگریست، چرا که خداوند به چنین امری رضایت ندارد. حکومت عادلانه باید شکل بگیرد. البته از نظر امام هم پایه و اساس حکومت باید عادلانه و از روی تبعیت از حق باشد و هم رفتار آن باید عادلانه باشد. در عادلانه بودن رفتار حکومت به نظر می رسد که یک اصل راهنما وجود دارد و آن هم انطباق آن با نظم هستی است. به همین دلیل هم امام در مقایسه عدل وجود، عدل را بر آن ارجح می داند، چرا که عدل امور را در آن موفقیتی که باید باشند قرار می دهد، در حالی که جود به نوعی ایجاد بی نظمی در این وضعیت است(13) البته این بیان بسیار پیچیده است و واقعاً تشخص جایگاه هر چیز و هر کس بسیار دشوار است، ولی این یک اصل راهنماست کسی که عاملاً از آن عدول کند، از محور عدالت و حق عدول کرده است. حضرت علی (ع) با وجود اینکه معتقد است بر قراری عدالت در عمل بسیار مشکل است، ولی معیارهای متعددی را هم در کنار اصل راهنمای فوق در اختیار ما قرار می دهد که بیائد ویژگیهای رفتار عادلانة حکومت است! البته چنان که گفته شد عمل به عدالت در عرصة سیاست و اجتماع از نگاه حضرت علی (ع) بسیار دشوار است، هر چند که در واقع امر تبیین عدالت هم بسیار سخت است و یکی از مفاهیم چالش برانگیز بوده است. با اینحال اجرای عدالت از سوی خداوند هم قطعی است و هم بسیار آسان خواهد بود. از این رو است که می نماید دادگر واقعی خدایی است که در وعدة خویش راستگوست و بالاتر از آن است که به بندگانش ستم نماید.
حضرت علی (ع) اساس هستی را عادلانه می دانست که خداوند آن را بر پایه حق آفریده است و حق در تفکر حضرت علی مظهر مفاهیم راستی، پایداری و عدالت است.
هیچ واژة دیگری همانند حق نمی تواند عصاره عدالت و راستی را نشان دهد.
اما این دشواری به معنای انتظار اجرای عدالت از سوی خداوند نیست، بلکه به بیان حضرت علی (ع) خداوند از دانمشندان عهد گرفته است که نسبت به سیری و پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشیند و دست روی دست نگذارد(14) و این یعنی ضرورت و فرمان الهی برای برقراری عدالت در عرصة اجتماع و سیاست. اینجاست که امام وارد عرصة سیاست می شود. در اینجا امام عدالت را با تعابیر مختلفی به کار برده است. در برخی میان بیان ساده ای از عدالت دارند. در بسیاری از موارد، عدل همان انصاف است.(15) از این نظر انصاف یکی از محوری ترین موضوعات در توصیه حضرت علی (ع) به حکمرانان خود در ایالتهاست(16) و این عدل و انصاف چنانکه در مقایسه با جود گفته شد که امور را در موضعشان قرار می دهد، در برگیرنده همگان از دوست و دشمن است و امام دادگری را در مقابل دوست و دشمن توصیه می کند و نظام عادلانه اسلامی نظامی است که در آن همگان اعم از مسلمان یا غیر مسلمان احساس امنیت و آرامش می کنند. حکومت عادلانه اسلامی کرامت انسانی را در عالی ترین درجه ممکن رعایت می کند.
پی نوشت ها:
1 - نهج البلاغه، حکمت 224./ 2 - نهج البلاغه، ترجمه عبدالحمید آیتی، خطبه 228، ص 549./ 3 - نهج البلاغه، ترجمه عبدالحمید آیتی، خطبه 227./ 4 - نهج البلاغه، همان خطبه 227، ص 567./ 5 - همان، ص 567./ 6 - همان، خطبه، 82، ص 161./ 7- همان، حکمت 186./ 8 - خطبه 176./ 9 - عف العقول، از سخنان حضرت علی، مدیت 57./ 10 - شرح غرر الحکم، ج 6 ص 236./11 - همان، ج 4، ص 41./12 - غرر الحکم، ج 5، ص 25، ج 1، ص 321 و ج 4، ص 10./13 - حکمت 437! عدل هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد و بخشش آنها را از جای خود بیرون می کند. عدل همه افراد را در بر می گیرد وجود افراد خاصی را بهره مند سازد پس عدل شریف و برتر است. / 14 - نهج البلاغه خطبه 3./15 - نهج البلاغه، حکمت 231./16 - نهج البلاغه، نامه 53./17 - نهج البلاغه، نامه 53/18 - نهج البلاغه، نامه 5./19 - نهج البلاغه حکمت 1241./20 - نهج البلاغه، خطبه 87./21 - همان، خطبه 3. /22 - همان، خطبه 66./23 - همان/?? - نهج البلاغه، حکمت 262./25 - غرر الحکم، 256./26 - نهج البلاغه، نامه 52./27 - نهج البلاغه، نامه 51./28 - نهج البلاغه، خطبه 309./29 - نهج البلاغه، حکمت 441. /30 - خطبه 216./31/- نهج البلاغه، خطبه 164./ 32 - نهج البلاغه، خطبه 216.
نویسنده:مقصود رنجبر منبع:خردنامه همشهری ، شماره 70